۵۰ مطلب با موضوع «راوی صاحب داره» ثبت شده است

تا بحال برای کسی روضه خوانده بودی؟

هو


با چشم بسته مینویسم، آنقدر که حتی در همان حال خواب و بیداری، فکر میکنم جملات را دارم برای تو اشتباه تایپ میکنم. اینستا را باز میکنم، چند تا کاغذ و یک دفتر قرمز، چشمهایم آنقدری نمیبیند که بتوانم کلماتت را بخوانم. 

یکباره یاد محرم می افتم، بعد از این همه، عاقبت میگویمت که شب های محرم را هزار بار زیر و رو کرده ام تا  بفهمم کدام یکی باید برای تو باشد. همین که میگویی دوست داری بشنوی، برای اینکه تمام تلاشم را بکنم برای نخوابیدن و نوشتن کافی ست. میگویم شبِ سوم ات چقدر برایم نا گفتنی ست. حالا غلط فهمیده باشم، همین که با حرفهایت مرا میبری به روزهای اول محرم، که پشت ستون مینشستم و لابلای جزوه ها زیبایی های مجلس حسین بن علی را مینوشتم برایم خیلی قشنگ تمام میشود. یا تو روضه میخوانی یا من در اولین ساعت های بیست و هفتم دی خیلی بی تاب شده ام. هرچه هست برکت است. یادت هست؟ گفتمت امام حسین برکت میدهد؟ برکت داد... صبح که بیدار میشوم میبینم جزوه ی قبل و بعد کربلا آنقدر کامل است که تمام آن بخش های نخوانده را کفایت کند. میخوانم و تمام میشود. به برکت عزیز فاطمه...



تا بحال برای کسی روضه خوانده بودی؟

تا بحال بین بیداری و خواب بر سیدالشهدا گریه نکرده بودم.

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

مرتبه سیزدهم

هو


بیا و قول بده.

موافقین ۱ مخالفین ۰
هدی

به هوای حسین

هو

آخ که دارم دق میکنم
همش هق هق میکنم
یاد سابق میکنم
شب اول حرم...
موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی
روزای بی یاری گفتم حسین

روزای بی یاری گفتم حسین

هو


کی میتونه غیر از تو مرهم غمها باشه...

کی میتونه غیر از تو این همه آقا باشه...



تویی که یه عمره جز بدی ندیدی از من

نگو نگو که دل بریدی از من

نگو که دیگه ناامیدی از من...


منی که یه عمرِ سوختم پای غم تو...


منی که هر بار زمین خوردم گفتم حسین
اسم تو رو بردم گفتم حسین...

هربار زمین خوردم گفتم حسین...



تویی که یه عمره دستمو رها نکردی 
بدم به بدیام نگاه نکردی...
منو از نوکرات سوا نکردی


منی که روزای بی یاری گفتم حسین...

وقت گرفتاری گفتم حسین......


موافقین ۱ مخالفین ۰
هدی
منی که هر بار زمین خوردم گفتم حسین

منی که هر بار زمین خوردم گفتم حسین

هو


چشمم هنوز، میسوزه و درد میکنه. برای دهمین بار بلند میشم میرم تا آشپزخونه، ماگ سفید گل گلی رو پر از آب میکنم، امشب ازون شبهاست که تا خود صبح نه خواب هست نه آرامش. گلستان رو چک میکنم، هیچ نمره ای نیومده. برای اپتیک و کوانتوم یه نفس راحت میکشم.
دارم خفه میشم. پنجره رو باز کردم تا نفس بکشم. هیچ فایده ای نداره. عکس بابای زهرا رو نگاه میکنم. میخنده. نمیدونم این خنده خوبه یا نه. ولی همیشه از پشت اون عینک فتوکرومیک نگاهم میکنه و میخنده. چندبار وسوسه شدم عکسش رو بکنم و دیگه هرگز نبینه دارم چه غلطی میکنم، ولی یادم میاد که این دیدن اصلن به عکس ربطی نداره. بیخیالش میشم.
به سیده زهرا پیام میدم و از ناراحتیم میگم. گفتن، حرف زدن. شنیدن. افعالی که این یک هفته ازشون فراری بودم. همه ی حرفا میمونه. همه ی سوالا. همه ی فکرا. بیخیال همشون میشم...
نمیخوام بیشتر ازین سخت بگذره.




منی که هر بار زمین خوردم گفتم حسین
اسم تو رو بردم گفتم حسین

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

مرتبه دهم، یازدهم

هو


چیزی نمیگم و همینطور سخت میگذره.

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

ما به جارو زدن خانه تو محتاجیم

هو

تا خریدار تویی ناله ی مستانه کنیم

سر بازار غمت، گریه چو دیوانه کنیم

ما که از چشمه‌ی فیّاض، گُهر می‌نوشیم

کِی تمنّای وصال لب پیمانه کنیم؟

صحبت از جام بلای تو که آید به میان

ننگ بر ما طلب باده‌ی بیگانه کنیم

ما به جارو زدن خانه‌ی تو محتاجیم

تا ابد فخر بر این خدمت شاهانه کنیم

درد خوش‌تر، اگر از غیر تو درمان خواهیم

خواهشی هست اگر، بر در این خانه کنیم

مجلس روضه‌ی تو روضه‌ی رضوان دل است

وای بر ما که اگر ترک عزاخانه کنیم

تا شبی هم به خرابات دل ما برسی

گریه ها نذر تو و دختر دردانه کنیم

دامن قبله در آغوش کشیده کعبه

بهتر آن است نمازی سوی ویرانه کنیم



یک ساعت هم بیشتر شده که مدام هوس میکنم بنویسم، ”ما به جارو زدن خانه ی تو محتاجیم”... و یادم بیفتد به صبح پیش از اربعین که روبروی ضریح عباست ایستاده بودم، مبهوت، که زائرت آمد جارو به دستم داد... 

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

مرتبه چهارم

هو


بماند بقیه اش...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

به من خسته ی غم زده رحمی...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی
کی میدونه...

کی میدونه...

هو


امامزاده شهید داده، همین امامزاده علی اکبر خودمون...

میشه یه محرم، یه فاطمیه، منم تو همین امامزاده وسط روضه ببری...

موافقین ۲ مخالفین ۰
هدی