۴۹ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ندارد

هو


خروار خروار درد...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

مرتبه ششم

هو


بین اینکه چیزی ملکه ذهن آدم بشه یا بهش عادت کنه، خیلی فرق هست. الان دقیقن نمیدونم توی کدوم حالتم. اینکه چنین چیزی برام ملکه شده، یا بهش عادت کردم.

بهرحال خوشایند نیست

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

ندارد

هو


باید به این سردرد فلج کننده سلام کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

کار گروهی

هو


ساعت یازده از شدت خواب کم مانده همان روی فرش سرم را بگذارم کنار زتیلی و بخوابم. اما بهرحال مجبورم بیدار بمانم، چون میخواهم یک ربع به دوازده گلستان را چک کنم، مبادا ارزشیابی ام درست انجام نشده باشد. انگار مجبورم کرده اند آن زمان را انتخاب کنم. نمیخوابم، بازی میکنم تا وقت مقرر و بعد میروم سراغ لپ تاپ و کارم را انجام میدهم.

همانطور که دارم از برنامه ی امتحانی ام عکس میگیرم حاج خانم حرف میزند، جوابی نمیدهم. یعنی جوابی ندارم که بدهم. جملاتی که خودم هرگز باور نکردم تحویلش میدهم و اجازه نمیدهم بحث به واکاوی جملات برسد. میروم که بخوابم، عطیه پیام میدهد که حل تمرین کوانتوم فلانطور شده. بدتر ازین نمیشود. بلند میشوم میروم سراغ لپ تاپ، تحقیق تفسیر را انجام میدهم برای بچه ها میفرستم. قسمت های مهمش را هایلایت میکنم و بهشان میگویم شاید فردا نیایم. خواستید ارائه بدهید فقط همین مهم هایش را بگویید. به فاطمه سادات توصیه میکنم به استاد بگوید بخاطر آلودگی هوا نیامده ام، به قول خودم یکبار این مرض به کار ما بیاید بد نیست.

از اینکه همه ی کارها را خودم انجام داده ام ناراحت نیستم، بهتر از این است که هشت صبح فردا توی دانشکده با سه نفر علاف تر از خودم سر و کله بزنم. دقیقن از همان روزی که توی آزمایشگاه فیزیک از خانم سید احمدیانی که به سرم قسم میخورد بخاطر گیج بازی های دو هم گروه تنبلنم صفر گرفتم، مطمئن شدم که از کار گروهی متنفرم. شاید هم از آن روزی که پروژه ی به اصطلاح چشمگیر گهواره ی نیوتن را بردم انجمن فیزیک، و با یکی از داور ها دعوا کردم که تو نمیدانی و من درست میگویم! این اولین بار به انجمن راه پیدا کردن نتیجه ی کار یک نفره ی سه ماهه ی خودم بود. آن وقت ها که هنوز از منابع اینترنتی سر در نمی آوردم و نوشته بودم منبع: گوگل!

من ترجیح میدهم همه ی کارهایم را خودم تنهایی انجام بدهم. از اینکه کسی کار به کارم داشته باشد متنفرم. خصوصن کارهایی که دست در آنها نقش دارد. مثلن همیشه مدار ها را یا من باید ببندم یا عطیه. معنی ندارد بخواهیم دو نفری یکی سیم بردارد یکی ولت متر را تنظیم کند یکی عدد را بخواند! همه ی اینها را میشود یک نفری انجام داد. نهایتش من مینشینم روی صندلی پایه بلند آزمایشگاه و عدد ولت متر را میخوانم. یا کرونومتر را استپ میکنم! اینطوری کمتر درگیر میشویم. وقت غذا درست کردن هم. اصلن از اینکه مامان بیاید به کار من دست بزند اعصابم خورد میشود. یا وقتی بابا می آید توی چارچوب در آشپزخانه می ایستد نگاهی به من و ریخت و پاش های همیشگی ام می اندازد و میگوید madonna che bellezzia.

شاید لازم است خدا را شکر کنم که ما آدم ها زندگی گله ای نداریم. اینطور در آرامش کامل روانی دارم روزگار میگذرانم و هرچند وقت یکبار مجبورم به پدیده ی کارگروهی تن دهم. 

موافقین ۱ مخالفین ۰
هدی

کم من و کرم تو

هو


گفت نماز حضرت زهرا بخوان، توضیح اینکه تا امروز، جز یک مرتبه، هرگز دست به دامان مادر سادات نشده ام خیلی مشکل است. آن هم همه اش بخاطر آقا مصطفی بود. بخاطر اینکه روضه ی تو را میخواند، چون درست مثل تو هیچ نشانی ندارد. چون پیراهن سیاه عزای تو را تن کرده بودم،  چون همه ی درها به رویم بسته بود و فقط تو مانده بودی، باب رحمت واسعه ی خدا. اگرنه محال بود چنین کنم. من کجا و دامن عصمت تو. کدام گستاخی ازین بزرگتر که از تو بخواهم؟ داده و نداده ی تو را باید روی چشم گذاشت. همان یک بار که گفتمت، و تو برکت را در کلماتم ریختی و من دیدم که چطور تک تک بچه هایم را دستگیری کردی...

میدانی، اصلن قسم دادن به نام تو، خواستن از تو، اینها اگر ذره ای غیرت و ادب در ما باشد محال است. وجود ناپاک لاابالی ما گنجایش عظمت نام تو را ندارد. ما فقط باید یک گوشه بنشینیم، آیا بخواهی، آیا نخواهی... و ما فقط شکر کنیم.

موافقین ۱ مخالفین ۰
هدی
مولانا علی

مولانا علی

هو


صبح علی الطلوع گدا بر تو میگذشت

نزدیک ظهــــر بود که عالیجناب شد




اولین خاطره های حرم امیرالمومنین

همین حوالی بود....

جانم نجف

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی
ساجدیه

ساجدیه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی

مرتبه چهارم

هو


بماند بقیه اش...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

قسمت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی

به من خسته ی غم زده رحمی...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی