هو


با یک دست جواب میدم، یک دست تایپ میکنم، تمرین های کوانتوم را زیر و رو میکنم، ایمیل ها را جواب میدهم.
حیف شد آن همه نوشته ی بعد از نماز صبح پرید. خوب عقده گشایی کرده بودم.
ساعت یک میروم... میماند حجم کارهای عقب افتاده.

هیئت
کمک به بچه ها
درس های نخوانده...
میانترم هایی که همین اولی را سخت خراب کرده ام.
خستگی.
بی خوابی.
تازه دل نگران این هستم که حیف شد مدرسه را ول کردم!