هو


معجــزه ی سه نمره ای رخ داد، درست وقتی که یادم آمد آخرین توصیه ی مامان قبل از ورود به جلسه ی ارائه، خواندن «و جعلنــا» بود. و جعلنایی که به لطف «عید الحسین برونسی» ایمان عجیبی به آن دارم. و هربار که میخوانمش، یقین دارم که گره از کارم باز خواهد شد. و شد. کم و بیش جستم از ناگوار اتفاقی که ممکن بود برایم رقم بخورد.

تمام راه چندین کیلومتری خانه تا مدرسه به این گذشت که فلان خواستگار فلانی وقتی رفته است خانه شان با کدام ماشین رفته است و چه پوشیده و مادرش فلان گردنبند و بهمان انگشتر را دستش کرده بوده است. خانواده ی اقازاده شیرینی را از «گرین پارک» گرفته است و دسته گل اش برای گل فروشی ایکس بوده است و خلاصه. سرت را درد نیاورم. عین بهت زده ها با دهانی که فکر میکنم حتمن باز مانده بود، به حرفهای دختر های هم سن و سال خودم گوش میکردم. و به این فکر میکنم که یا من دیوانه شدم یا این دوست های عزیزم.

چقدر برایم این حرفها ثقیل و غیرقابل هضم است. حرفهایی که این روز ها از خیلی ها می شنوم. اینکه بعضی درگیر این مانده اند که حالا پسر فلانی چون خیلی خوشتیپ است باید قاپش را دزدید، یا اینکه چرا فلان خانمی که توی بسیج مسئولیت الف را دارد باید با مردی ازدواج کند که پنج شش سال از او کوچکتر است. و این حرف ها را درست از کسی بشنوم که تا دیروز فکر میکردم ساده ترین و بی آلایش ترین دختری است که تابحال بسیج به خودش دیده است.

میگویم فلانی دوره ی n روشنگر است و دارد دنبال آرایشگاه میگردد،اگر جای خوبی میشناسید شما ها که سررشته دارید یکجا معرفی کنید بروم بگویمش گره کارش باز شود، میگوید یعنی با این سن و سالش تازه ازدواج کرده است؟ بی خیال، شبه دروغی سر هم می کنم و نمیگذارم به خاله زنک بازی اش درباره ی دختر نجیب مردم، که به هر دلیل نخواسته زودتر از این ازدواج کند ادامه بدهد. "تازه ازدواج نکرده" و واقعن از نظر من چهار پنج ماه قبل تازه به حساب نمی آید.

تا کی میخواهیم این اخلاق هارا از خودمان دور نکنیم؟ دختر بیست ساله ای که هنوز نمیداند نباید اینقدر راحت دیگران را قضاوت کند، نمیداند پول و تیپ و درآمد و زیور آلات مادر شوهر آینده ملاک های خوبی برای انتخاب همسر نیستند، مادر خوبی می شود؟ آدم اگر بیست سالگی اش را صرف یادگرفتن نکند(هرچند معتقدم که بیست سالگی دیر است برای شروع از صفر) چطور آن دنیا سرش را بالا خواهد گرفت و خواهد گفت من هرچه میدانستم عمل کردم، باقی آنچه از من مطالبه میکنی و بازخواستم میکنی برایش را «نمیدانستم».

دختر مومن چادری خانواده دار که این باشد، وای به آن دختری که شب تا صبح پای ماهواره نشسته است «فاطما گل» نگاه میکند. واقعن چه انتظاری داریم؟