هو


هیچ چیز بی دلیل نیست.... بیشتر از همه آمدن پرچم به خانه. آن هم درست یک شب مانده به محرم... عجب محرمی. همه اش حسرت است. برای منی که این چند سال عادت کرده ام نماز ظهر را خوانده و نخوانده راهی امامزاده شوم. گاهی حتی از پیش از نماز بنشینم تا کم کم جمعیت بیایند. در های حسینیه بسته شود. آرام آرام صدای زیارت عاشورا بلند و مجلس آغاز شود.این بی شک شیرین ترین انتظاری است که آدمی میتواند آن را درک کند. اما آنچه از این شیرینی بهتر است، آن حلاوتی است که بیش از ساعتی به انتظار گذشت تا عاقبت مقابل ضریحت بایستم... گنگ و مبهوت....





پی نوشت: نا تمام ماند.