هو


ساعت هنوز پنج نشده، شاید یک ربع مانده، یا ده دقیقه، شاید هم کمتر. کابینت نزدیک گاز را باز میکنم شیشه ی آرد را بیرون می آورم و با نصف اندازه های دستور اصلی خمیر گالت توت فرنگی را درست میکنم. نه اهل ترازو استفاده کردنم و نه پیمانه ی استاندارد در خانه داریم. یک لیوان دسته دار فرانسوی را پیمانه ی خودم کرده ام و بی آنکه دنبال خرج کردن و خریدن این ظرف و آن وسیله باشم بی صدا سرم را به کاری مشغول میکنم.

راست راستش مارمالاد را گذاشته بودم پنج شنبه که عید بود شیرینی درست کنیم ببریم برای مامان، بعد فکر کردم نه وقت هست و نه شاید باب طبع اهل منزل باشد، بی خیال شدم. ظهر که دیدم بی کار مانده ام ایستادم به درست کردن شیرینی، مرد من صبح رفته بود کوه و اگر شب می آمد به دیدنم، خسته بود. چای میخواست؛ و چه چیزی از شیرینی های ساده ی خانگی کنار چای بهتر است؟

ساعت شش و ده دقیقه است، خمیر را می آورم بیرون، مارمالاد توت فرنگی را لایش میگذارم و توی ظرف سرامیکی سفید رنگ کیک میپزم. گالت توت فرنگی. آن هم با ابداع خودم. هیچ کجای چیزی که درست کرده ام به دستور اصلی نرفته است.

ساعت هفت میشود، هشت، نه. راستی امشب قرار نیست بیایی. کیک را که از دست اهل منزل پنهان کرده ام میبرم روی میز میگذارم و خورده میشود. با خودم میگویم فردا باز هم برای تو درست میکنم، هنوز آنچه از خاطرم گذشته تبدیل به لبخند نشده، که یادم می آید گفته بودی پای دوست نداری.

ذوقم تمام میشود.