تنهایی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی
به فتح میم، سی و یکم

به فتح میم، سی و یکم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
هدی
دریاب کار ما که نپیداست کار عمر

دریاب کار ما که نپیداست کار عمر

هو


خیلی ازت دور موندم، خیلی زیاد. اونقدر که اصلن هیچوقت فکرشو نمیکردم؟ نکنه باز با من قهری؟ نکنه یه حال گیری اساسی تو راهه؟ نکنه چی؟ من که نمیفهمم این همه دوری رو... نمیفهمم بخدا... خستم. خیلی خسته. خسته ی روحی. فکری. جسمی... حال و حوصله ی هیچکس و هیچ چیز رو ندارم... دنبال یه راه حلم. یه گشایش. یه نیم نگاه. تو که مارو تحویل نمیگیری. قبول اصلن. از همین راه دور بهت میگم. خودت همه چیز رو درست کن. خودت راه رو نشونم بده. خودت چراغ بده دستم. این چه وضعیه آخه؟
این شبا، من؟ اینجا؟ اینطوری؟ من الان باید روی تخت گوشه ی اتاق همون هتل همیشگی دراز کشیده بودم، تا دم دمای مغرب که بیام خودمو به صف نماز جماعت صحن جامع برسونم. اصلن من الآن باید توی برف و سرمای بهمن، آخرین نفرِ صف نماز توی صحن انقلاب وابمیسادم... قهر کردی با من؟

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

آشفتگی

هو


چرا باید همه چیز انقدر آشفته باشه؟ از همه بیشتر حالِ ما...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

علمدار

هو


اون تب و تاب، اون بی چون و چرا خواستن، اون فقط خواستن، یه بار سراغ آدم میاد. یه بار یا به شیرینی عسل، یا به تلخی زهر...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

منتظرت هستم

هو


بعد از قریب به سه سال این طولانی ترین مدتی ه که ازت بی خبرم...

دلم برای صدات، لبخند هات، حتی برای اخمت تنگ شده... 

می دونم که خسته از راه میای پیشم. با دست هایی که این ساعتها با اسلحه هم آغوش شدن، با دلی که ایمان داره به این راه. با چشم هایی که مست خوابن. منتظرت هستم...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

محاسبات

هو


میخواستم یک رنگ جدید رژ لب بخرم. و یک کانسیلر. هر دو هم تخفیف خوب و درست درمان خورده بودند. برای من که با این اوضاع گرانی دستم به خرید رژلب های چند صد هزار تومانی نمی رود انصافن خوب بود. اما هرچه فکر کردم نتوانستم خیلی قاطع تصمیمم را بگیرم. چند بار فکر کردم مگر این رژ لب های توی کشو چه ایرادی پیدا کرده اند که یکی جدیدتر میخواهی؟ مگر کانسیلر چقدر اهمیت دارد برای تو که نه سیاهی دور چشم داری و نه میخواهی هر روز هر روز آرایش کنی؟ اصلن از کجا معلوم که این نیاز کاذب را در تو ایجاد نکرده باشند؟ مگر قدیمی ها که همان کرم پودر ساده را به همه جای صورتشان میزدند و تازه مثل گچ روی پوستشان می ماسید چه شدند که تو حالا میترسی اگر کانسیلر و میسلار واتر و پاک کننده ی دوفاز نزنی به آن مرض دچار شوی؟

نمیخواهم اهل محاسبه باشم. یا یاد بگیرم خساست به خرج دادن و ناخن خشک بازی چطور است... اما هرچه کردم دلم راضی نشد. بخشی از پول را ریختم برای برکات. بخشی را برای امت واحده و الباقی را گذاشتم توی جیبم. تا آخر آذر راه زیاد است...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

شین ها

هو


یعنی میدونی... گمشده بسیج توی این نسل. و احتمالن از نظر بزرگترای من توی نسل من.... نمیتونم علی محمدی با کولرگازی و مبل رو بپذیرم. و توی اتاقی که با تو و اشرف و غیاث الدین و زهرا سادات املت با نون بربری هزار سال پیش رو خوردم درباره ی این بحث کنم که بسیج بچه ها رو زیپ لاین و جت اسکی سواری نمیبره... هرچقدم کول باشه و مخاطب جذب کنه....






با بهترینِ بهترین درد ِِدل میکنم...

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

خشکی

هو


مغزم پر از سوژه برای نوشتنه و نوشتنم نمیاد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی

به فتح میم، سی ام

هو


من که خیلی بد، اصلن مگر شکی هم داریم؟ بگو تو چرا پیوسته دلم را میشکنی؟

موافقین ۰ مخالفین ۰
هدی